شعر

تقدیم به او که منو تنها گذاشت و رفت:

وقتی رفت حاشیه درختامون طلایی بود
ماه تو آسمون بود و قحطی روشنایی بود
وقتی رفت غبار نشست رو رویاهای اطلسی
دیگه هیچکسی نشد عاشق چشمای کسی
وقتی رفت دریا دیگه به ماهیا نگاه نکرد
ماه دیگه در نیومد . ستاره ادعا نکرد
وقتی رفت . حاشیه درختامون طلایی بود
ماه تو آسمون بود و قحطی روشنایی بود
وقتی رفت لونه هیچ پرنده ای چراغ نداشت
واسه درد دل . دلم هیچکسی رو سراغ نداشت
وقتی رفت پرنده های کوچه بی دونه شدن
عابرا . رفتنشو دیدن و دیوونه شدن
وقتی رفت . حاشیه درختامون طلایی بود
ماه تو آسمون بود و قحطی روشنایی بود
وقتی رفت یه قطره اشک از شهر چشماش جاری بود
همونو ازش گرفتم آخه یادگاری بود

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:15 ب.ظ http://msn2005.blogsky.com & http://hotjoke.persianblog.com

سلام احسان جان.وبلاگ خوب و قشنگی داری.امیدوارم که همیشه موفق باشی.وقت کردی به وبلاگای منم سر بزن.(نظر یادت نره).خدا حافظ.

bacchus دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:16 ب.ظ http://mortalkombat.blogsky.com

زیبا بود...

خانوم گل دوشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 09:44 ب.ظ http://www.khanoomgool.mihanblog.com

به نام خدا سلام احسان عزیز خیلی عالی جذاب و دلنشین بود واقعا قشنگ بود
به من هم یه سری بزن خوشحال میشم..........
موفق و موید باشی در پناه ایزدی
مخلصیم خانوم گل

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد