تقدیم به هیوا

با سلام به همه دوستان این را به دوستم هیوا تقدیم میکنم.امیدوارم خوشش بیاید.

به همین سادگی
در یکرنگی شاخه شاخه راه
گم شدم
مثل شباهت پشت بام های کاه گل
...وقتی هم که رسیده بودم
دیگر نامت از میان رویا های من رفته بود
و هنوز هم سکوت
زبان تازهارا می سوزاند
انگار هیچ عابری دلش نیامده بود
حال درخت را
از برگ های ریخته بپرسد!


دیگر از این همه باران آشنا
که از پیاله دسته های آسمان سر می رود
حیرت نمی کنم
از روزیک رفته ای
ماه شب های اینجا هم
اشک هایش را با ابرها پاک می کند.




نظرات 2 + ارسال نظر
نسرین سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:47 ب.ظ

[ بدون نام ] سه‌شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:48 ب.ظ

یک دنیا ممنون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد